یادت باشد

دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش

حواست باشد ؛

دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است.

مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه،

مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...

صبور باش و ساکت ...


[ چهار شنبه 14 آبان 1393 ] [ 16:24 ] [ shahram ]
[ ]

من در میان مردمی هستم

که باورشان نمیشود تنهایم

می گویند خوش بحالت که خوشحالی

نمیدانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست

برای دوست داشتن من


[ چهار شنبه 14 آبان 1393 ] [ 16:17 ] [ shahram ]
[ ]


" ـــــــ تلخ میگذرد ـــــــ"

این روزها را میگویم

که قرار است

از تو ...

که آرام جان لحظه هایم بوده ای

برای دلم

یک انسان معمولی بسازم !


[ چهار شنبه 14 آبان 1393 ] [ 16:12 ] [ shahram ]
[ ]

این شعــــرها بروند به جهنــــــم...


مــــن فقط...


دیوانه ی آن لحظـــــه ام


که قلبت...


زیر سرم دست و پا بزند...

ارسالی ازطرفMORYARID


[ یک شنبه 11 آبان 1393 ] [ 17:34 ] [ shahram ]
[ ]

اگر تو را دوست دارم


تو را آزاد می گذارم تا با هر انسانی که می خواهی دوست باشی …


چون تو را دوست دارم و به تو به چشم یک انسان می نگرم


نه اموال شخصی ام که باید دو دوستی حفظش کنم و مال خودم بدانم !

ارسالی ازطرفMORYARID


[ یک شنبه 11 آبان 1393 ] [ 17:32 ] [ shahram ]
[ ]

آسمان برای لحظه ای قرمز شد تا تو توقف کنی

تمام خیابان را بغض بند آورده بود

و دستان منجمدم همچنان تو را فریاد میزدند،

آنرا شال گردنی سفید تو میشنید

حتی کفشهایت برای ماندن زمین را چنگ میزدند،

اما تو بی تفاوت به تمام این حقایق ؛

رفتی …

ارسالی ازطرفMORYARID


[ یک شنبه 11 آبان 1393 ] [ 17:30 ] [ shahram ]
[ ]

بگذار

باران بیاید

و تو بیایی و بمانی

تا تمام خاطره را

زیر باران

تا یک نگاه عمیق

تا یک تبسم عاشقانه

تا لبخند

تا بوسه

تا یک آغوش گرم

پیش ببریم

ارسالی ازطرفMORYARID


[ یک شنبه 11 آبان 1393 ] [ 17:26 ] [ shahram ]
[ ]

خسته‌ تر از آنم

که لیوانی چای

آرامم کند …

آغوش گرم ترا می‌خواهم

در جنگلی ناشناس

وقتی که آسمان

از لا‌به‌لای شاخه‌ها

سرک می‌کشد …

برای دیدن چشمانت

برای لمس دستانت

برای با تو بودن

تا قیامت صبر خواهم کرد

فرقی نمی کند امروز باشد یا در فرداها

یقین در من موج می زند که روزی با تو خواهم بود…

ارسالی ازطرفMORYARID


[ یک شنبه 11 آبان 1393 ] [ 17:21 ] [ shahram ]
[ ]

سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “

چـه جمـلـه ای !

پــــُر از کـلیـشه …

پـــُـر از تـهـوع …

جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :

” ســرد اسـت “…

یـخ نمـی کنـی …

حـس نـمی کنـی …

کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه

چـه سرمایـی را گـذرانـدم


[ شنبه 10 آبان 1393 ] [ 17:8 ] [ shahram ]
[ ]

به من عشق تعارف نکنید!

همه چیز را یاد گرفته ام !
 
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
 
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
 
تو نگرانم نشو !!
 
همه چیز را یاد گرفته ام !
 
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
 
یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !
 
یاد گرفته ام که...

[ شنبه 10 آبان 1393 ] [ 17:7 ] [ shahram ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 24 25 26 27 28 ... 78 صفحه بعد